جدول جو
جدول جو

معنی کره بن - جستجوی لغت در جدول جو

کره بن
از مراتع لنگا واقع در منطقه ی عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بره بند
تصویر بره بند
کسی که گوسفند یا قوچ جنگی بر آخور ببندد و پروار کند، کنایه از کسی که در کاری زبردستی و مهارت دارد، ماهر، زبردست، برای مثال چو گرگت دراند گزند سخن / نباشی اگر بره بند سخن (ظهوری - لغتنامه - بره بند)
فرهنگ فارسی عمید
عدسی کوچک که چیزهای ریز در زیر آن درشت دیده می شود و برای خواندن خط های ریز و دیدن برخی چیزهای ریز به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاه بن
تصویر چاه بن
بن چاه، ته چاه، تک چاه
فرهنگ فارسی عمید
ویژگی تیر یا شمشیر تیز که زره را بدراند و از آن بگذرد و به بدن برسد
فرهنگ فارسی عمید
دهی است از دهستان بیات نوبران شهرستان ساوه. کوهستانی و سردسیر است و 454 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(کَ شَ / شِ بُ)
زیر بغل از جامه. خشتچه. کش بن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کَ لَ)
دهی از دهستان کیاکلاست که در بخش مرکزی شهرستان شاهی واقع است و 410 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(بُ نِ)
دهی از بخش قصرقند که در شهرستان چاه بهار واقع است و 160 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(کَ رِ تَ)
عنکبوت را گویند. (برهان) (آنندراج). کارتن. کارتنه. (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(کُرْ رِ)
قریه ای است یک فرسنگ بیشتر در مغرب هفت جوش، واقع در ناحیۀ انگالی دشتستان. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کاج بن
تصویر کاج بن
درخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کره خر
تصویر کره خر
بچه خر خربچه
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که گوسفند و قوچ جنگی را در آخور بندد و او را پروار کند، زبردست ماهر
فرهنگ لغت هوشیار
عدسی از شیشه یا بلور محدب السطحین که برای بزرگ نمودن اشیا خرد و ریزه بکار میرود و تصویر حاصله بزرگتر از خود شیئی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کره تن
تصویر کره تن
عنکبوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زره بر
تصویر زره بر
تیر یا شمشیر تیز که زره را بدراند و ببدن برسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذره بین
تصویر ذره بین
عدسی شیشه ای یا بلوری، که دو سطح آن محدب است و چیزهای ریز را بزرگ نشان دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذره بین
تصویر ذره بین
ریزه بین، ریزبین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
Butter
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
beurrer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
از توابع خرم آباد تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
زیربغل
فرهنگ گویش مازندرانی
اطراف اجاق، نام مرتعی در بابل کنار شهرستان بابل، از توابع کیاکلای شهرستان قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
سر و ته، وارونه، کش دادن حرف و درگیری لفظی، زیر و رو
فرهنگ گویش مازندرانی
ته دره، نام بخشی در کوه های جنوبی بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
زیر شیروانی
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
passar manteiga
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
buttern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
smarować masło
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
намазывать масло
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
намазувати масло
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
spalmare il burro
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
boter smeren
دیکشنری فارسی به هلندی